نتایج جستجوی عبارت «آقای سهراب اعتباری آقای جواد شمسی مرارت ها و مشقت های عملیات والفجر 10 تثبیت خط پس از گذشت 10 روز» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
پاسخ فرمانده دسته
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در اواخر جنگ، بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، بعثیون عراق به جاده اهواز- خرمشهر حمله‌ور شدند. یکی از برادران گردان خطاب به آقای علی زردشت ‌فرماندهی دسته کرده و می‌پرسد: عراقیها دارند می‌آیند! چکار کنیم؟ ایشان هم در پاسخ جواب می‌دهد: مرد حسابی در این موقعیت فرمانده لشکرش هم توی قضیه گیر می‌کند‌، حالا از من سئوال می کنی چکار کنیم‌؟!  ...
خاطراتی از مجروحان
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » پدافندها »
آقای دکتر جمشیدی در مورد مقاومت‌، ایثار و از خود گذشتگی رزمندگان مجروح‌، خاطراتی نقل می کند از جمله اینکه‌: در عملیات فاو بود که من 4-5 مجروح دیدم که اینها در حال شهادت بودند‌ و باید عمل می شدند. ابتدا آنها را احیاء کردند و لحظه‌ای که می خواستند آنها را احیاء کنند،‌چون لباسهایشان را سریع پاره می‌کردند که راحت بتوانند قلب را ماساژ دهند‌، دیدم این رزمنده‌ها یا یک دست ندارند یا یک پا‌. یعنی دست و...
استفاده دولتی ممنوع
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از رزمندگان جمعی گردان، بنام آقای محسن خوشبخت، که اهل داراب بودند. موتور‌سیکلت شخصی خود را به گردان آورده بود‌. هر کدام از بچه‌ها‌ که جایی کار داشتند، به او می‌گفتند: محسن موتورت را بده تا بروم‌ فلان جا و برگردم. آنقدر موتور ایشان را بچه‌ها استفاده کردند تا اینکه او مجبور شد روی آن بنویسد‌: "‌استفاده دولتی ممنوع‌"‌.  ...
دوای دل درد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در سال 1365 که گردان کمیل مدتی در خط خرمشهر مستقر بود، تدارکات گردان در یکی از ساختمانهای نزدیک خط مستقر شده بود. بچه‌های تدارکات گردان شبها نوشابه‌ها را درون یخدانهای بزرگ می‌گذاشتند تا برای فردا خنک شود. در اواخر شب موقعی که بچه‌های تدارکات خواب بودند آقای غلامرضا نصرتی می‌گفت: من دلم درد گرفته و دوای دل درد می‌خواهم. این رمزی بود که باتفاق به نوشابه‌های خنک تدارکات گردان تک می‌زدیم‌.  ...
زندگینامه آزاده علیرضا هائم
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
علیرضا هائم در سال 1343 در شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای متدین و مذهبی متولد شد. دوران ابتدایی خود را در دبستان حاج قطبی و دوره راهنمایی را در مدرسه مسعود بزرگی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید باهنر نی‌ریز سپری نمود. ایشان برای اولین بار در تاریخ 8/8/1360 عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. در مجموع شش بار به جبهه اعزام و در عملیاتهای طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، والفجر1، عملیات بدر و عملیات فاو (والفجر8)...
شهدا سال ۶۷ -نامه شهید هادی رنجبر به محمد بناکار
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
حضور محترم هم‌سنگری خودم و همکلاسی و برادرم آقای محمد بناکار سلام عرض می‌کنم. ضمن سلام خدمت همکلاسی خودم، سلامتی شمارا از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه مثل گل‌های بهاری شاد و خرم بوده و هیچ کسالتی نداشته باشید. حال اگر می‌خواهید از حال من باخبر شوید، حال من خوب است. راستی! حال شما که ان‌شاءالله خوب است. همین‌طور دوستان دیگر و حمید آبدارنده و محمد خیزاب و حسین فتاحی و دیگر بچه‌های کوچه و...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید علی اکبر مولازاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ » شهيد علي اکبر مولازاده »
چشمان منتظر، ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۹ در خانواده متدین مولا زاده در انتظار رسیدن مسافری بودند که بر سفره افطار آن‌ها طلوع کند و محیط کوچک خانه را رونقی نو بخشد. علی‌اکبر، از راه رسید و در کنار خانواده عشق به ولایت و ائمه اطهار (ع) را به‌خوبی فراگرفت. از همان سنین کودکی هوش سرشار و برجستگی فوق‌العاده خود را در زمینه‌های متعدد نشان داد، بطوریکه زبانزد اقوام شد. در خانه او را بانام زیبای جواد نیز...
شهدا سال 61-زندگینامه شهید سید کمال‌الدین مظلومی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد سيد کمال الدين مظلومي »
سیدی نورانی از سلاله پاک رسول‌الله (ص) در روستای ده‌ریز از توابع شهرستان نی‌ریز در سال ۱۳۳۵ محیط خانواده‌ای متدین را روشن نمود. به اذن خدا اذان و اقامه را در گوشش خواندند و نام مبارکش را «سید کمال» خطاب کردند. هنوز دست‌های مهربان و پر عطوفت مادر موهای زیبای سید را شانه نکرده بود که فلک او را از نعمت داشتن مادر محروم ساخت. غم سنگین بی‌مادری روحیه لطیف و ظریف کودکانه او را سخت متأثر ساخت...
اهدای هزینه کفن و دفن و کفنی متبرکه به جبهه ها
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و کمکهاي مردمي »
آقای کاویانی در ادامه کمک های مردمی می گوید: (4-KAVIANI-7) " مردم واقعا" آنچه را که در توان داشتند را خالصانه به جبهه‌ها تقدیم می‌کردند " وی در این رابطه به اهدای کفنی‌ها ، همراه با هزینه کفن و دفنی که برخی از مؤمنین برای خود از پیش تدارک می بینند، اشاره می‌نماید: " برخی از مادرها که برای خود از مشهد یا کربلا کفن آماده ‌کرده و حتی مبلغی را که برای کفن و دفن تهیه کرده بودند را تحویل...
زندگینامه آزاده فرج الله زارع
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
فرج الله زارع فرزند حسین در سال 1345 در خانواده‌ای متدین، مذهبی و کشاورز در یکی از روستاهای بخش مرکزی نی‌ریز بنام فخرآباد بدنیا آمد. ولی متأسفانه پس از گذشت دو سال مادرش به رحمت خدا رفت و زندگی را با رنج و مشقت فراوان و درد بی مادری و یتیمی شروع کرد. پس از فوت مادرش خاله‌اش او را بزرگ کرد. او چهارساله بود که با پدر و برادرانش به روستای عباس آباد مهاجرت کردند. جهت شروع...